بالاخره اينجا درست شد . چند روزي طول كشيد . ميدانيد فريزيا اسم گلي است كه خانم آفروديت خيلي دوست دارد . همان هم هست كه آن بالا سمت راست گذاشته ايم . بنفش است . همين الآن خانم آفروديت ميگويند كه در اصل بايد زرد باشد . اما بنفش هم قشنگ است . يعني آن آقاهه فقط همين يك رنگ داشت .
ميدانيد ، امشب شب بزرگي است . آقاي اِروس دوست دارد جشن بزرگي به پا كند . لبي تر كند . سيگاري بكشد و به خانم آفروديت زل بزند كه به ميهمانها ميرسد . امشب اما خانم آفروديت كمي پريشان است . ميگويد حالش خوب نيست و ميگويد كه نپرسم هم از چه .
من هميشه گفته ام چشم . اينبار هم ميگويم .
هوا سرد شده . چند روز پيش بود كه به خانم آفروديت گفتم ، كاش زودتر پاييز شود تا شومينه را روشن كنيم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر